سفرنامه ی وان ارسالی آقا سعید از تهران-دیماه ۹۴

سفرنامه ی وان ارسالی آقا سعید –  دیماه۹۴

سلام خدمت جناب اقای ضربی عزیز و دوستانی که سایت رو دنبال میکنن. سعید هستم از تهران.

میخوام طبق قولی که به سایت دادم یه سفرنامه از سفر به شهر وان براتون بنویسم تا اینکه شاید کمکی بشه برای دوستانی که قصد سفربه وان رو دارند.من به همراه همسر و دختر ۸ ساله ام بعد از کلی مکاتبه و راهنمایی های اقای ضربی و چک کردن اطلاعات هوای مسیر و مرز رازی و شهر وان (که تاکید میکنم درزمستان هرگز بدون اطلاعات ازوضعیت اب و هوامسافرت نکنید ) تصمیم گرفتیم به وان سفر کنیم.

اول قصد داشتم با خودروی شخصی سفر کنم ولی با توجه به سرمای هوا و وضعیت جاده ها تصمیم گرفتم با اتوبوس سفر کنم. بنابراین دست به کار شدم و سری به سایت فروش بلیط اتوبوس به ادرس:safar724.ir زدم و ۳ بلیط برای ساعت ۱۰شب دوشنبه ۱۳۹۴/۰۹/۲۹ به مقصد خوی به مبلغ ۴۵۵۰۰۰ ریال برای هر صندلی گرفتم.   

سفرنامه ی وان ارسالی آقا سعید

اتوبوس از مدل اسکانیا باظرفیت ۲۵ نفر راس ساعت از ترمینال غرب به راه افتاد. خیلی صندلیهای راحتی داشت و خیلی گرم و نرم بود.  یه بسته تغذیه تو راهی به مسافرها میدادن که توش یه کیک و یه ابمیوه و چند تا ابنبات بود. توی اتوبوس ابسرد کن داشت و فیلم هم از تلویزیون اتوبوس پخش میشد.

من هم خیلی خوشحال بودم که با ماشین شخصی مسافرت نکردم چون هم خودم راحت بودم هم خانواده ام. اتوبوس وارد اتوبان کرج شد. هوای بیرون خیلی سرد بود. سرمای هوا رو از نشانگر اتوبوس متوجه میشدم. دمای بیرون اتوبوس ۱ درجه و دمای توی اتوبوس۳۰ درجه بود. بعد از گذشت ۱ ساعت کم کم خوابم گرفت.

صندلی اتوبوس رو خوابوندم و خوابم برد.ساعت ۷ صبح با صدای صحبت راننده با شاگردش ازخواب بیدارشدم. موقعیتمون رو از راننده پرسیدم در جواب گفت نیم ساعت دیگه به خوی میرسیم. دیگه هوا روشن شده بود. تا چشم کار میکرد برف بود ولی جاده باز بود و هوا صاف و افتابی . نشانگر دمای بیرون اتوبوس ۵- درجه رو نشون میداد. کم کم اماده پیاده شدن شدیم.

بالاخره ساعت ۸ صبح سه شنبه ۱۳۹۴/۱۰/۰۱ترمینال خوی از اتوبوس پیاده شدیم .هوا خیلی خیلی سرد بود. تاکید میکنم یعنی واقعا سرد بود. سریع وارد ترمینال شدیم و سراغ ماشینهای وان رو گرفتیم. یه ون اماده حرکت بود و ۳ مسافر کم داشت. ما هم با پرداخت نفری ۴۰۰۰۰۰ریال سوار ون شدیم.

ون به راه افتاد. ۱۲ مسافر داشت. جاده خوی به مرز رازی خیلی پر پیچ و خم بود. راننده هم اهل وان بود و خیلی بد میرفت. حال یکی از مسافرها بد شد که با تذکر یکی از مسافرها که ترکی بلد بود وضعیت رانندگی بهتر شد.

خوی تا مرز رازی ۷۰ کیلومتر هست که با توجه به کوهستانی بودن راه ۲ ساعتی راه هست. در مسیر ون برای سوخت گیری توی یه پمپ بنزین در منطقه ای بنام قطور توقف کرد. این پمپ بنزین خیلی جالب بود. پمپ های بنزین و پمپچی ها  داخل یه حصار نرده ای بودند. پمپچی از لای نرده ها نازل بنزین رو رد میکرد و به راننده میداد تا سوخت گیری کنه.

وقتی دلیش رو پرسیدم گفتن اینجا سوخت قاچاق میشه و برای محافظت از پمپها دور اونا رو حصارکشیدن. در ترکیه بنزین حدود ۵۰۰۰۰ریال هست. در پمپ بنزین ادمایی بودن که بنزین رو در گالن های ۲۰ لیتری میریختن و در چند نایلون مشکی میپیچیدن و با ماشینشون میبردن. وقتی به مرز رسیدیم همه با چمدون هامون پیاده شدیم.

موبایلمو درحالت پروازقرار دادم تا هزینه رومینگ نندازه تا جایی اینترنت پیدا کنم و استفاده کنم. هوا خیلی سرد بود. خیلی سردتر از خوی بود. همین جا تشکر میکنم از اقای ضربی همه موارد رو به ما گوشزد کرده بود. از جمله سرمای شدید مرز رازی. من هم که دختر ۸ ساله ام با ما همراه بود یه پتوی مسافرتی همراه داشتم. وارد کانکس ایران شدیم.

زیاد شلوغ نبود. همه مسافرها عوارض خروج رو قبلادر شهر خودشون پرداخت کرده بودند. بعد از ۱۵ دقیقه نوبت به ما رسید. هر نفر باید خروجی ها رو که ۲ فیش بانکی هست (۲۵۰۰۰۰ریال و ۳۰۰۰۰ ریال) که شماره حسابها در سایت اقای ضربی موجود میباشد رو به همراه پاسپورت تحویل مامور بده. ایشون هم پاسپورت رو چک میکنه و اگه مشکلی نباشه اون رو مهرخروج میزنه و بهتون میده. از کانکس بیرون اومدیم .حدود ۱۰ یا ۲۰ قدم به سمت کانکس ترکیه پیاده رفتیم. هنوز توی خاک ایران بودیم .

چند تا سرباز مرزبان ایرانی  که (واقعا در سرما و گرما خیلی برای محافظت از این مرزوبوم زحمت میکشن و من همین جا ازشون قدر دانی میکنم) اونجا ایستاده بودن که دوباره پاسپورتهای ما رو چک کردن که مهر خورده باشه. به ما خوش امد گفتن و مسیر پیاده رو به سمت ترکیه ادامه دادیم. در این مسیر چند نفر رو دیدم که بسته هایی در نایلون مشکی به دست دارن و از مسافرها میخواستن که اونارو براشون از مرز رد کنن. و اظهار میکردن که توی اونها سیگار و چای ویا شکر هست.

چهره های بسیار فقیری داشتند که ادم دلش میخواست براشون کاری انجام بده. به هر حال طی توصیه اکید اقای ضربی بر احساساتم غلبه کردم و بدون اعتنا به حرفهاشون که دایما میگفتن میشه یه بسته برامون رد کنین وارد کانکس ترکیه شدیم. اونجا باید پاسپورتمون مهر ورود ترکیه میخورد. توی صف ایستادیم . زیاد مسافر توی صف نبود ولی در عوض پر بود از همون ادمای نایلون به دست بومی که همینطور میرفتن داخل کانکس و برمیگشتن و کاملا نظم اونجا رو به هم ریخته بودن.

چند تا بچه کم سن وسال هم با صورتهای سرما زده و لباسهای کهنه که دل هر انسانی رو به درد میاورد میون اونها دیده میشد که با اظطراب منتظر فرصتی بود که نایلونش رو رد کنه. چند نفری مونده بود که نوبت چک پاسپورتمون بشه صدای داد و بیداد وحشتناک پلیس ترکیه رو شنیدم .هر لحظه دادو بیداد بیشتر میشد .

تا حدی که مامور چک پاس درو بست و رفت ببینه چه خبره. ما همه نگران شدیم که مرز رو نبندن. بعداز ۱۰ دقیقه هنوز سروصدا میامد .حتی چند باری هم صدای زدو خورد. ولی ما فقط صدا میشنیدیم . چیزی نمیدیدیم. دخترم خیلی ترسیده بود. هوا هم خیلی سرد بود. دخترمو بغل کرده بودم که هم نترسه و هم پاهاش سرد نشه. اخه سرما پای ادمو بی حس میکرد.

بالاخره مامور چک پاس اومدو متوجه شدیم درگیریشون با همین ادمای نایلون به دست بوده. اونجا متوجه شدم اینجا جای احساسات به خرج دادن و دلسوزی نیست. یک تصمیم احساساتی و قبول یک بسته میتونه عواقب جبران ناپذیری رو دربرداشته باشه.  بگذریم. پاسپورت ما مهر ورود خورد. به ترکیه خوش امدید.

از کانکس خارج شدیم. حدود ۵۰ یا ۶۰ ون ترکیه اونجا بودن. برای افرادی که تا مرز با ماشین شخصی میان و تا وان ۲۰ لیر کرایشون بود. ماشین ماهنوز نیومده بود. ما باید منتظر ون خودمون میموندیم.  ۱۰دقیقه ای منتظر موندیم که همون  ماشین اومد و راننده چمدون ها رو بارماشین زدو راه افتادیم.

از مرز رازی تا وان ۹۰ کیلومتر هست که جاده صاف با اسفالت تمیزی داره. توی مسیر با اقایی که کنار راننده نشسته بود و معلوم بود بار چندمش هست که به وان میامد هم صحبت شدم . از وضعیت هتل که دیگه بزرگترین دغدغمون بود جویا شدم. تازه متوجه شدم ایشون لیدر تور هستن و ۸ مسافرداخل همین ون  دارن. ایشون گفت که هتل هالدی رو رزرو کرده .

هتل هالدی - سفرنامه ی وان ارسالی آقا سعید

سفرنامه ی وان ارسالی آقا سعید

از اونجایی که ون جلوی درب هتل ۸ مسافر رو پیاده میکرد ما هم تصمیم گرفتیم هتل رو ببینیم. در مسیر از کنار یه دریاچه رد شدیم که تقریبا یخ زده بود. اول فکر کردم دریاچه وان هست ولی لیدر گفت این دریاچه وان نیست. به غیر از جاده همه جا پر از برف بود. خیلی زیبا بود.

چند تا شهر خیلی کوچیک ترکیه رو رد کردیم.سارای و اوزلپ. خونه ها مثل خونه های شمال بود. همشون شیروانی داشتن. روی شیروانی هم ابگرمکن خورشیدی نصب کرده بودن. کم کم داشت بناهای شهری نمایان میشد و متوجه شدیم به وان رسیدیم. بعد از گذر از چند کوچه وخیابان به هتل رسیدیم. نمای زیبایی داشت.

ساعت ۱ بعد از ظهر به وقت ایران و ۱۱:۳۰ به وقت ترکیه بود. به سمت لابی حرکت کردیم. چند خدمتکار چمدونها رو خالی کردن. از بخت خوب ما رزوشن یه خانم ایرانی بود. اطاقها رو دیدیم. هتل تمیزی بود. نوساز بود. ۷ طبقه داشت که طبقه هفتم رستوران بود. هتل صبحانه و وای فای رایگان داشت.حمام ترکی و سونا هم فقط برای اقایان مهیا بود. هتل کاملا خانوادگی بود. بالاخره بعد از کلی چونه شبی ۱۳۰ لیر برای ۳ نفر گرفتیم.

ساعت تحویل اطاق به مسافر ساعت ۱۴ هست ولی همون ساعت ۱۲(وقت ترکیه)به ما اطاق دادن.چمدونها رو داخل اطاق گذاشتیم و یه کارت هتل هم از رزوشن گرفتیم که ادرس هتل رو داشته باشم و از هتل بیرون زدیم.همینجا یه توصیه دارم برای خانواده هایی که بچه کوچیک دارن.حتما یه کالسکه همراه داشته باشید.چون بچه ها از پیاده روی خسته میشن و اگر شما رو همراهی نکن مجبور میشید هتل بمونید یا کرایه سنگینی برای تاکسی بدید.از هتل بیرون اومدیم یه مسجد خیلی بزرگ کنار هتل بود.

مسجدی در وان - سفرنامه ی وان ارسالی آقا سعید

سفرنامه ی وان ارسالی آقا سعید

ادامه کوچه به خیابان جمهوریت میرسید که فروشگاه ماوی سر کوچه بود. دست راست به سمت میدان بش یول میرفت و دست چپ به سمت تقاطع خ جمهوریت و ماراش (کاظم کارابکیر) به راه ادامه دادیم. وقتی به چهارراه رسیدیم در ضلع جنوب غربی چهارراه فست فود کینگ برگر نمایان بود. ما هم که خیلی گرسنه بودیم وارد کینگ برگر شدیم.

مغازه بزرگی بود.اول که وارد شدیم یه فضای بزرگی داشت.حدود ۷۰ یا ۸۰ متربا صندلیهای چوبی. توی این قسمت سیگار گشیدن ازاد بود. قهوه و چای هم به راه بود. وارد درب دوم شدیم که دو طبقه بود. این قسمت خانوادگی بود . رفتم صندوق که سفارش بدم. متصدی صندوق فارسی بلد نبود. کسی هم اون اطراف نبود که فارسی بلد باشه. بنابراین از روی عکس منو و قیمتها همبرگرمرغ سفارش دادیم. میخواستم نوشابه و سیب زمینی سفارش بدم که صندوقدار با ایما و اشاره بهم گفت که یه نوشابه بزرگ و سیب زمینی جزسرویس هست.

قیمت هر سینی غذا(یک همبرگر-یک نوشابه بزرگ-سس مایونز-سس کچاپ-یک بسته سیب زمینی سرخ کرده)۸ لیر(۱۰۰۰۰۰ریال)بود.قسمت پایین پنجره ای رو به بیرون نداشت. بنابراین طبقه دوم رو برای نشستن انتخاب کردیم.هنوز به طبقه بالا نرفته بودیم که غذامون اماده شد.طبقه بالا خیلی نمای زیبایی داشت.

چون کینگ برگر سر چهارراه هست به هر دو خیابان جمهوریت و ماراش دید داشت.خیلی خوشمزه و ارزان بود.غذامون که تموم شد خ جمهوریت رو به سمت جنوب ادامه دادیم.ما به راهنمایی اقای ضربی با خودمون دلار بردیم.چند تا مغازه پایینتر از کینگ برگر یه صرافی هست.در قبال ۱۰۰ دلار ۲۹۰ لیر گرفتیم.در ایران دلار ۳۶۶۰۰ریال بود و لیر۱۲۸۰۰ریال.بنابراین لیر برای ما ۱۲۶۰۰ریال محاسبه شد و در ۱۰۰ دلار ۶۰۰۰۰ ریال به نفع ما شد.

به سمت جنوب خ جمهوریت ادامه مسیر دادیم.نمایندگی کولینزو کوتون در مسیر بود. دیفاکتو هم روبروشون بود.از اونها دیدن کردیم.ولی چون تازه به وان رسیدیم فعلا قصد خرید نداشتیم .فروشگاه رانس هم روبروی کولینز بود که جای خوبی برای خرید شکلات شامپو صابون و… بود.کنار این فروشگاه نمایندگی کفش فلو بود.خیلی کفشهای خوبی داشت.همه جا صحبت از یک پاساژ نو ساز بود بنام وان  آ-و-م بود که میگفتن همه برندها اونجا نمایندگی دارن.ادرس که گرفتیم گفتن حدود ۵۰۰ متر پایینترهست.به سمت آ-و-م ادامه مسیر دادیم.ساعت حدودای ۵ بعدازظهر بود.هوا کم کم داشت تاریک میشد.

هوا صاف بود وبی نهایت سرد و بهترین گزینه یه پاساژ گرم بود.دیگه فروشگاه معروفی سر راهمون ندیدم.چند تا چای خونه دیدم که چند نفر توش نشسته بودن.چند تا مغازه هم که دونر کباب داشت ولی گوشت رو لای نون بربری میپیچید که پر از مشتری بود. یاد فلافلی های خودمون افتادم.از دور کم کم آ-و-م نمایان شد.

دو تا ورودی گردون داشت.وارد شدیم.چند تا دستگاه ایکس ری داشت که باید ازش رد میشدیم.چند تا مامور هم وایستاده بودن.به ما خوش امد گفتن و وارد پاساژ شدیم.پاساژ هوای خوبی داشت.گرم بود با یه موزیک لایت.چند طبقه ای بود.از پله برقی بالا رفتیم.ال سی واکی-کتون-کالینز-دیفاکتو همگی اونجا شعبه داشتند.

با دیدن تخفیفات سال نو دیگه طاقت نیاوردیم و شروع کردیم به خرید.اول از ال سی واکی خرید کردیم.فروشگاه در دو طبقه بود .طبقه پایین مردانه و زنانه بود و طبقه دوم بچه گانه بود.توی یه چشم به هم زدن دستامون پر لباس شد.به صندوق رفتم.۲۹۰ لیری که از ۱۰۰ دلار گرفته بودم همونجا تموم شد.سراغ صرافی که اونجا بهش( دویز) میگن رو گرفتم.

گفتن داخل پاساژ صرافی نیست.ولی گفتن اگه از فروشگاه به مقدار ۱۰۰ لیر خرید کنیم دلار قبول میکنن و هر ۱۰۰ دلار رو ۲۹۳ لیر محاسبه میکردن.تازه متوجه شدم اگه در قبال خرید دلار بدیم ۳ لیردیگه به نفعمون میشه.وقت خیلی زود میگذشت.ساعت ۹ شب بود.دیگه مغازه ها کم کم میبستن.با اینکه ۹ روز ژانویه بود ولی مغازه ها زود تعطیل میکردن.ساعت ۱۰ بود که پاساژ تعطیل شد.

از پاساژخارج شدیم.همچین سرمایی توی عمرم ندیده بودم.دیگه نمیشد پیاده رفت.دخترم توی کالسکه خواب بود.این بود که یه تاکسی گرفتیم و به هتل رفتیم.هتل گرم و نرم بود و اثری از سرما توی هتل نبود.همه جای هتل وای فای داشت.با اینترنت چند تا زنگ به ایران زدم.سرگرم گوشیم بودم دیگه که نفهمیدم کی خوابم برد.ساعت ۸ صبح از خواب بیدار شدم.اماده شدیم برای صبحانه.سوار اسانسور شدیم و به طبقه هفتم رفتیم.صبحانه های وان از برندهای ثبت شده جهانی هست.سوغات وان پنیر هست.همه چیز توی صبحانه پیدا میشد.

صبحانه هتل هالدی وان - سفرنامه ی وان ارسالی آقا سعید

سفرنامه ی وان ارسالی آقا سعید

چند نوع مربا-چندین نوع پنیر(پنیر زیره –پنیرسبزیجات-پنیرپرچرب-کم چرب و چند نوع دیگه) -عسل-سرشیر-کره-شیره انگور-ارده-سبزی-شیر-چای-میوه-املت پنیر-تخم مرغ-سوسیس-گوجه فرنگی-خیار- چند نوع زیتون -نون شیرمال-نون تست وچند نوع سن ایچ.این صبحانه شما رو از نهار معاف میکنه و تا ساعت ۴و۵ سیر هستید.یه میز کنار پنجره انتخاب کردیم و شروع کردیم به خوردن صبحانه.

صبحانه ی وان

نمای خیلی زیبایی داشت.تقریبا به تمام شهر وان دید داشت.بعد از خوردن صبحانه تصمیم گرفتیم امروزهم ادامه خ جمهوریت رو ببینیم.از هتل خارج شدیم .هوا خیلی سرد نبود.تصمیم داشتیم تا هوا روشنه و افتابی خیابونها رو بگردیم و بعد از ظهر که سردتر میشه به پاساژ آ-و-م بریم .

به خ جمهوریت رسیدیم و به میدان بش یول  (سمت شمال) ادامه مسیر دادیم .از میدان بش یول تا چهارراه جمهوریت ماشینهای گارد ویژه ایستاده بود.ماشینهای اب پاش و نفر بر که اهنکشی شده بودند که در اثر پرتاب سنگ اسیب نبینند.پای هر ماشین هم چند تا افسر پلیس مسلح که در میان انها پلیس زن هم دیده میشد وایساده بودند.همه ماشینها هم روشن و اماده بودند.

خیابان جمهوریت در وان

سفرنامه ی وان ارسالی آقا سعید

راستش اولش خیلی جا خوردم ولی به روی خودم نیاوردم که خانوادم نترسن. یه پلیس که از چهره من متوجه شد جلو اومد سلام کرد و با من دست دادوخوش امد گفت و من رو متوجه کرد که خطری ما رو تهدید نمیکنه و فقط اماده باش هستند.خیالم راحت شد و ادامه مسیر دادیم.همونجا که ایستاده بودیم فروشگاه ماوی بود.

یه سری به ماوی زدیم.۲ طبقه داشت و اکثرا جین داشت .لباس های خیلی زیبایی داشت ولی قیمتهاش خیلی گرونتر از ال سی واکی بود.ما که چیزی نخریدیم.روبروی ماوی فروشگاه وان پارک بود.خیلی لباسهای ارزون و خوبی داشت.جای مناسبی برای خرید بود.حدود ۱۰۰ لیر خرید کردیم و یه ۱۰۰ دلاری به فروشنده دادم که برامون ۲۹۴ لیر محاسبه کرد.

حدود ۲۰ متر بالاتربه سمت بش یول ای سی واکی بود.خیلی کوچکتر از ال سی پاساژ آ-و-م بود.در دو طبقه بود.قیمتهاشم با شعبه آ-و-م یکی بود ولی جنسهای ال سی واکی پاساژ آ-و-م جور تر بود.از ال سی بیرون اومدیم و به سمت بش یول ادامه مسیر دادیم.چند تا قنادی سر راهمون دیدم که باقلوا و کیک تولد میفروختن.

از قیافشون معلوم بود خیلی خوشمره باشه. چند تا طلا فروشی با طلاهای خیلی زردتر از طلاهای تهران یه صرافی یا همون دویز هم سر راهمون بودولی ما تصمیم داشتیم دلاررو درمقابل  خرید از فروشگاه چنج کنیم.از جلوی گراند هتل هم رد شدیم.

کم کم مجسمه های ماهی که در میدان بش یول هستند دیده میشدند.به میدان که رسیدیم یه ورودیهایی مثل متروی خودمون دیدم.جویا که شدم فهمیدم فروشگاه زیرزمینی هستش که چند تا ورودی دور میدان داشت.از پله ها پایین رفتیم .حدود ۵۰ مغازه داشت که اکثرا حوله و جوراب و لباس زیروروسری و… داشتند.

۱۰ دقیقه بیشتر اونجا نبودیم و خارج شدیم.سمت شمال شرقی میدان یه بازار سنتی بود که اکثر مردم وان اونجا خرید میکردن.از کفش و روسری و چمدون داشت تا قابلمه و استکان نعلبکی .قیمتهاشم خیلی ارزانتر از جاهای دیگه بود. دیگه ساعت نزدیک ۳ بعداز ظهر بود.وقت خیلی زود میگذشت.دستامون پر شده بود از خرید.دیگه کم کم داشت گرسنم میشد.پیاده به هتل برگشتیم.خریدامونو هتل گذاشتیم واز رزوشن ادرس یه رستوران گرفتم .ادرس: چهارراه جمهوریت روبروی هتل یاقوت-رستوران حلیل ابراهیم بود.

کوچه های وان ترکیه

سفرنامه ی وان ارسالی آقا سعید

پرسیدم همون خلیل ابراهیم که گفت بله ولی چون زبان استانبولی حرف خ نداره بنابراین حلیل تلفظ میشه. به سمت چهارراه جمهوریت رفتیم.رستوران ورودی باریکی داشت که با پله به طبقه دوم میرفت.طبق معمول به میز کنار پنجره انتخاب کردیم و نشستیم.هنوز غذا سفارش نداده بودیم که برای ما اب معدنی و سالاد وترشی ویه چاشنی مخصوصی خیلی هم تند بود اوردن.

برامون دوغ هم اوردن.که توی لیوان مسی ریخته بودن و کف زیادی روی لیوان بود(که حتما بهتون توصیه میکنم این دوغ رو حتما امتحان کنید.)با خودم فکر کردم شاید صورتحسابمون زیاد بشه.به گارسنی که پای میز ما اومدو خوشبختانه یه مقدار فارسی بلد بود گفتم یه مقدار از اینها رو ببره و اونم با یه مقدار فارسی وترکی وایما واشاره به ما فهموند اینها جز سرویس هست و رایگان وجای نگرانی نیست.

رستوران های وان

سفرنامه ی وان ارسالی آقا سعید

ما هم کوبیده سفارش دادیم.خیلی سریع غذامون اماده شد.کوبیده  به همراه نون بربری که یه تیکه نون هم که اغشته به روغن بود و رنگ خاصی داشت وخلیی هم خوشمزه بود سرو میشدوبا یک فلفل سبز خیلی بزرگ و تند.کنار ظرف هم یه کاسه کوچیک بلغور استانبولی بودکه تقریبا مزه برنج میداد.

همینطور که غذامونو میخوردیم خیابون جمهوری رو هم تماشا میکردیم.رفت وامد ماشینها و ادمها خیلی ارامش بخش بود.هنوز خ ماراش یا همون کاظم کارابگیر رو نرفته بودیم.۲ پرس کوبیده با ۱ سوپ و کل سرویس ۳۵ لیر(۴۳۰۰۰۰ریال) محاسبه شد.از قیمت و غذا راضی بودیم.

قیمت غذا در وان

ساعت حدود ۵ بود سرمای هوا داشت خودشو نشون میداد.تصمیم گرفتیم به پاساژ آ-و-م بریم و بقیه وقتمونو اونجا بگذرونیم وهمین کار روهم کردیم.همونطو که قبلا گفتم پاساژ گرم و خوبی بود .به فروشگاه های ال سی واکی  – کوتون – دیفاکتو و خیلی فروشگاه های دیگه که اسم همشون یادم نیست سر زدیم ولی عمده خریدمونو از ال سی-کتون و دیفاکتو کردیم.

توی یه چشم به هم زدن ساعت ۱۰ شد و پاساژ شروع به تعطیلی کرد.با توجه به نهار دیر وقتی که خوردیم دیگه میل به شام نداشتیم. بنابراین با یه تاکسی با هزینه ۱۵ لیر به هتل رفتیم.

خانواده در حال ارزیابی خرید بودن و منم در حال استفاده از وای فای هتل و تماس با تهران که از خستگی بیهوش شدم.صبح به عشق صبحانه از خواب بیدار شدم و قبل از خانواده به طبقه هفتم رفتم.همون صبحانه عالی. دیگه نوبتی هم بود نوبت خ ماراش بود.بعد از یه صبحانه مفصل به سمت خ ماراش راه افتادیم.از ماشینهای گارد پلیس که دیگه برامون عادی شده بود گذشتیم و به چهارراه رسیدیم و به سمت غرب خیابان ادامه مسیر دادیم.

هتل فواد – اکدامار – اولان التس و ساردور و الیت ورد همگی بترتیب  در ۵۰۰ متر اول این خیابان هستند. روبروی هتل اکدامار فروشگاه دیفاکتو بود که غیر از این شعبه دو شعبه دیگه داشت.(روبروی کالینز در خ جمهوریت-پاساژ آ-و-م ). یه سری به دیفاکتو زدیم.قیمت تمام شعبه ها یکی بود ولی تنوع جنسها ش فرق داشت.فروشگاه وی-ای-پی هم روبروی هتل اکدامار بود که برای خرید شامپو و صابون وشکلات مناسب بود ولی چون من قصد داشتم این طور خریدها رو از میگروس انجام بدم دیگه برای وی- ای-پی وقت نگذاشتیم.

فروشگاه ویار وان

یه کم پایینتر روبروی دیفاکتو فروشگاه ویار بود.خیلی اجناس ارزان و خوبی داشت.ما پشیمون شدیم چرا زودتر اینجا نیومدیم و از ویار بیشترخرید کردیم.هم زنانه داشت. هم مردانه و هم بچه گانه.اصلا متوجه گذروقت نمیشدیم.یه سری هم به غرب خیابان ماراش زدیم.(از چهاراه جمهوریت به سمت غرب).

چند تا کفش فروشی داشت و چند سوپر مارکت.ماراش غربی رونق ماراش شرقی رو نداشت.ساعت حدود ۴ بعدازظهر بود و هوا داشت سرد میشد.بهترین گزینه برای فرار از سرما فروشگاه میگروس بود.ولی خیلی گرسنمون بود.نزدیکترین و بهترین گزینه کینگ برگر بود.

بعد از صرف نهار برای خرید شکلات برای سوغاتی عازم میگروس شدیم.از جلوی درب کینگ برگر سوار دولموش(ون) شدیم و به سمت غرب خ ماراش به راه افتاد.بعد از گذشتن ۱۰ دقیقه و گذشتن از میدان سماور و پرداخت نفری ۲ لیر کرایه به میگروس رسیدیم. فروشگاه خیلی بزرگی بود.همه مایحتاج  روزانه رو داشت.شوینده – شامپو – ارایشی -شکلات-میوه سبزی و….یه چرخ دستی برداشتیم و شروع کردیم به خرید.

من ۱۰۰ لیر همراهم بود و بقیه پولم دلار بود.خریدمون که تمام شد به صندوق رفتیم.بعد از محاسبه صندوقدار که یه خانم جوان بود و خیلی بد اخلاق ۲۷۰ لیر از ما خواست و من هم که فقط ۱۰۰ لیر همراه داشتم یه اسکناس ۱۰۰ دلاری به صندوقدار دادم که باید ۲۴ لیر به من پس میداد ولی صندوقدار گفت که دلار قبول نمیکنه. دیگه نمیدونستم چکار کنم.فقط میتونستیم ۹۰ لیر خرید کنیم و ۱۰ لیر هم برای کرایه برگشت در نظر بگیریم. ساعت حدودا ۹ شب بود.اون اطراف هم صرافی نبود.خیلی ناراحت شدم.

خیلی برای این خرید وقت گذاشته بودیم.در کمال خستگی و بی رمقی بیشتر خریدمونو مرجوع کردیم و صندوقدار هم  در کمال خونسردی نگاهمون میکرد.برامون خیلی سخت بود دل کندن از اجناسی که با کلی ذوق شوق جدا کرده بودیم.به هر حال خریدمونو به ۹۰ لیر رسوندیم و از میگروس بیرون اومدیم .خیلی ناراحت شدم اونقدر که دیگه سرمای هوا رو حس نمیکردم. از خیابان که یه پمپ بنزین داشت رد شدیم و منتظر دولموش موندیم.

یه دولموش  اومد که جلوش نوشته بود “ماراش”.سوار شدیم و به هتل برگشتیم.دیگه باید چمدونامونو میبستیم.چون فردا ساعت ۱۲ باید اطاق رو تحویل میدادیم و به ایران برمیگشتیم.یهوهی یه فکری بسرم زد.تقریبا تمام اجناسی که مرجوع کرده بودیم رو توی فروشگاه” رانس”(خ جمهوریت-روبروی کوتون)میشد پیدا کرد که به هتل هم خیلی نزدیک بود.خیلی خوشحال شدم.هنوز بلیط اتوبوس خوی به تهران رو نگرفته بودم.

از اینترنت هتل استفاده کردم و به سایت Safar724.ir  رفتم .اولین اتوبوس وی – ای -پی برای جمعه ساعت ۸ شب بود که جا هم میداد.۳ تا صندلی رزرو کردم و پولشم اینترنتی پرداخت کردم.

(۴۵۵۰۰۰ریال برای هر صندلی).صبح خیلی زود از خواب بیدار شدم .برای صبحانه به طبقه هفتم رفتم که دیدم هنوز صبحانه رو نچیدن و گفتن ساعت سرو صبحانه ۷:۳۰ هست.به لابی رفتم و از رزوشن در مورد سرویس مرز رازی سوال کردم.رزوشن گفت که اخرین سرویس از وان ساعت ۱۲:۳۰(به وقت ترکیه) و (به وقت ایران)۱۴حرکت میکنه و هر صندلی ۳۰ لیر هست و گفت اگه بعد از این ساعت حرکت کنه دیگه به مرز نمیرسه ومرز رازی تعطیل میشه( ساعت ۱۷ به وقت ایران )

پس با رزوشن هماهنگ کردم که به شرکت مسافربری تلفن بزنه و ۳ صندلی برای مرز رازی رزرو کنه.صورتحساب هتل رو با دلار تسویه کردم و بقیشو لیر گرفتم.دیگه باید پولم رو مدیریت میکردم که به مشکل نخورم. دیگه صبحانه اماده بود.به رستوران رفتم و بعد از صرف صبحانه به فروشگاه رانس رفتیم و تمام اجناسی که در میگروس مرجوع کرده بودیم رو خریدیم.

ساعت ۱۰ بود و ما ۲ ساعت تا تحویل اطاق وقت داشتیم.دیگه خریدی نداشتیم و دیگه از خرید خسته شده بودیم. به خ ماراش اومدیم.روبروی هتل اکدامار یه کافه بنام کافه موکا هست که جای خوبی برای خوردن به قهوه ترک و گذراندن وقت هست.

کافه های وان ترکیه

۳ تا قهوه سفارش دادم.قیمت هر قهوه ۶ لیر بود.جای ارومی بود.با موسیقی ارام بخش و نمای خیابان ماراش.بعد از خوردن قهوه به هتل رفتیم.اطاق رو تحویل دادیمو پاسپورتامون تحویل گرفتیم وتوی لابی منتظر سرویس مرز رازی شدیم.توی لابی با چای از ما پذیرایی کردن.دیگه داشتن هتل رو برای کریسمس تزیین میکردن.ساعت ۱۲:۳۰(وقت ترکیه) سرویس اومد دنبالمون.دولموش پر بود و اخرین مسافرهاش بودیم. انقدر خسته بودم که مسیر وان تا مرز رازی رو خوابیدم.

ساعت ۱۶:۳۰ (وقت ایران) به مرز رسیدیم. چون جمعه بود مرز خیلی شلوغ بود و خیلی هم سرد.تمام چمدونها رو از دولموش خالی کردیم و توی صف ایستادیم.قسمت ترکیه رو سریع رد کردیم چون چمدونها رو نمیگشتن و فقط پاسپورتها رو مهر میزدن.از کانکس بیرون اومدیم و به سمت ایران اومدیم.صف بیرون کانکس بود و خیلی شلوغ و خیلی خیلی خیلی سرد.کم کم به کانکس ایران نزدیک شدیم .

یه صف هم داخل کانکس بود ولی گرمتر از بیرون بود.پاسپورتهامون مهر ورود خورد.چند قدم جلوترمهمترین قسمت سفر بود.یه میز کوچیک بود که چند ارزیاب پشت میز بود و چمدونها رو کنترل میکرد.نوبت به ما که رسید پاسپورت هامونو گرفت وچون بار اولمون بود وسایل رو یه نگاه سطحی انداخت و رد شدیم.دوباره چمدونها رو بار زدیم و راه افتادیم. به ایران خوش امدید.

از گرمای داخل دولموش دوباره خوابم گرفت.وقتی بیدار شدم هوا تاریک شده بود.ساعت۱۸:۳۰به ترمینال خوی رسیدیم.چون خرید اینترنتی داشتم به ترمینال مربوطه رفتم و بلیط رو گرفتم.باید تا ساعت ۲۰ منتظر میموندیم.موبایلمو از حالت پرواز خارج کردم و چند تا تلفن زدم.

اتوبوس راس ساعت ۲۰ راه افتاد.همون اتوبوس گرم ونرم.با صندلیهای تخت شو.به محض حرکت اتوبوس خوابم برد که وقتی چشم باز کردم داخل ترمینال ازادی بودیم.ساعت ۵ صبح بود و هوای الوده ترمینال.یه تاکسی گرفتم و به خونه رفتیم.از اونجا که شب رو خوب خوابیده بودیم هم دخترم به مدرسه رسید و هم من به سر کار.مسافرت خوبی بود.خرید خوبی هم داشتیم.

چند روز بعد یه سری به ال سی و کتون که در ایران هم نمایندگی دارن زدم.(پاساژ ارگ تجریش-پاساژ پالادیوم میدان الف).قیمتهای ایران حدود ۳ برابر قیمت وان بود و تنوع اجناس هم کمتر از وان بود.امیدوارم حوصله تون رو سر نبرده باشم و تونسته باشم کمکی به دوستانی که قصد سفر به وان رو دارن کرده باشم.شاد و پیروز باشید.در اخر تشکر میکنم ازراهنمایی های  جناب اقای ضربی که خیلی در این سفر به من کمک کرد.

سعید.دیماه۱۳۹۴

کانال تلگرام راهنمای سفر زمینی به ترکیه

مطالعه بقیه سفر نامه های وان

21 دیدگاه دربارهٔ «سفرنامه ی وان ارسالی آقا سعید از تهران-دیماه ۹۴;

  1. سلام عزیزم سفر بخیر خیلی جالب فقط نگفتی هزینه ات چقدر شدکه خیلی مهمه!!!! در ضمن این آقای ضربی میره که جای عادل فردوسی پور رو بگیره واقعا محشره مثل یه سازمان دولتی کاملا غیر انتفاعی سرویس و خدمات رسانی میکنه بی منت و بی چشم داشت  . خدا عوضشو بده (یاشاسین تورک قارداشمی ایرانلی قارداشیمی اگر اولماسایدی چوخ لاری گیجالمشیدی منکه فقط اوخورام لذتمنن بلمرم نینیم الله انشالله سنی چوخ گورمسن سنی گوزل گوچک قارداش )

    1. قیمت هتل خیلی هم خوبه واسه این هتل

      دوست من هفته قبل 2 نفر هتل یاقوت رفته بودن که خیلی از هتلی که دوستمون معرفی کردند شرایط بدتری داره و اتاق 2 نفره 90 لیر داده بودن یعنی نفری 45

  2.  

    خیلی جالب و مفید بود، به قدری زیبا و جالب نوشته شده بود که حس میکردم من هم در اون سفر کنارشون بودم،فکر میکنم هیچی رو از قلم ننداخته بودن

  3. چه سفر نامه کامل و جامعی..واقعا خوب بود..

    در مورد مالیات و کسر مالیات اجناس کسی چیزی نمیدونه؟؟

     

    1. چرا – من میدونم و در حال تهیه مطلب جامعی در این مورد هستم که به زودی در سایت قرار میگیره اما عجالتا اینو بگم که این مورد در سفر های زمینی کلا منتفیه و فقط در سفرهای هوایی مصداق داره

  4. خیلی خوب نوشته بودن و خیلی به درد بخور بود. راستی من با شوهرم میخوایم 20 بهمن بریم ولی من به عنوان همراه میرم  به نظرتون چقد میتونم خرید کنم؟ 

  5. با سلام و تشکر از سفر نامه کامل و جالبتون .

    ما هم همون روز سه شنبه صبح با ماشین خودمون تا مرز رفتیم و جالبه که چندتا ون رو در پمپ بنزین قطور دیدیم که من به همسرم گفتم سریع تر برو تا مسافرهای ون به ما نرسیدن و شلوغ نشده بتونیم از مرز رد بشیم ?. امیدوارم سفرهای خوبی در کنار خانواده تجربه کنید .

  6. ممنونم از سفرنامه مفصلتون

    فقط من قیمت هتل رو از سایتشون نگاه کردم و اتاق  3 نفره 240 لیر بود قیمتش

    البته میدونم قیمت های سایت معمولا بالا هست و میشه تخفیف گرفت ولی 240 لیر با 130 لیر فرقش زیاده و اینقدر تخفیف نمیدن به نظر من

  7. سلام آقا سعید عالی بود.

    انشاا… همیشه سفر خوبی داشته باشید.و به شما و خانواده خوش بگذره.

     

  8. سلام عالی بود 

    یه سوال از داعش در اونجا خبری نبود .ما قراره بریم ولی خیلی ترسوندنمون

  9. سلام
    واقعاً یکی از بهترین سفرنامه هایی بود که خوانده بودم. حس می کردم که منهم به همراه مسافرین هستم. البته کمی ترسیدم ، چون اصلا تحمل سرما را ندارم و تصمیم داریم انشاءالله عید مسافرتی به وان داشته باشیم و این سفر به اصرار من است ، می ترسم سرما، انتظار در صف مرز و … باعث ناراحتی همسر و دخترمان شود، که از سفر زمینی خاطره خوبی ندارند، البته من فکر می کنم سفر زمینی آنهم در عید این حسن را دارد که با نفرات جدیدی اشنا می شویم و سفر شاد تر خواهد بود.
    سال بسیار خوبی را برای همه آرزو می کنم

  10. من خودم اهل خوی هستم واقعا گفته آقا سعید درسته به نظر من حتما باید سفر کنین ازاین جاهای دیدنی لذت ببرین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *